| |||
چکیده: |
رخ تو دخلی به مه ندارد که مه دو زلف سیه ندارد
به هیچ وجهت قمرنخوانم که هیچ وجه شبه ندارد
بیا و بنشین به کنج چشمم که کس در این گوشه ره ندارد
نکو ستاند دل از حریفان ولی چه حاصل؟ نگه ندارد
بیا به ملک دل ار توانی که ملک دل پادشه ندارد
عداوتی نیست قضاوتی نیست عسس نخواهد سپه ندارد
یکی بگوید به ان ستمگر بهار مسکین گنه ندارد
ااااااااااااااااااااااااا
دعوی چه کنی داعیه داران همه رفتند شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
ان گرد شتابنده که در دامن صحراست گوید چه نشینی که سواران همه رفتند
داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو کز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند
گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست کز کاخ هنر نادره کاران همه رفتند
افسوس که افسانه سرایان همه خفتند اندوه که اندوه گساران همه رفتند
فریاد که گنجینه طرازان معانی گنجینه نهادند به ماران همه رفتند
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران تنها به قفس ماند هزاران همه رفتند
خون بار بهارا از مژه تا فرقت احباب کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
خوب شکر خدا جنگ بین اسراییل و لبنان تموم شد
به خیر وخوشی گذشت رفت پی کارش خدا اخر
عاقبت ما رو هم به خیرکنه
ششششششششششششششششششششششش
غمم غم بی و همراز دلم غم غمم هم صحبت و همراز و همدم
غمت مهله که مو تنها نشینم مریزا بارک الله مرحبا غم
ششششششششششششششششششششششش
غم و در مو از عطار واپرس درازی شب از بیمار واپرس
خلایق هریک صد بار پرسند تو که جان و دلی یک بار واپرس
اگر دستم رسد برچرخ گردون از او پرسم که این چین است و ان چون
یکی را می دهی صد ناز و نعمت یکی را نان جو الوده در خون
رررررررررررررررررررررررررر
کسیکه ره به فریادم بره نی خبر بر سرو آزادم برد نی
همه خوبان عالم جمع گردند کسیکه یادت از یادم برد نی
ییییییییییییییییییییییییی
شبی نالم شبی شبگیر نالم زجور یا رو چرخ پیر نالم
گهی همچون پلنگ تیر خورده گهی چون شیر در زنجیر نالم
ااااااااااااااااااااااااا
سحرگاهان که اشکم لاوه گیره زآهم هفت چرخ الاوه گیره
چنان زه دیده ریزم اشک خون که گیتی سر به سیلابه گیره
ااااااااااااااااااااااااا
دلا از دست تنهایی به جانم زه اه ناله ی خود در فغانم
شبان تار از درد جدایی کند فریاد مغز و استخوانم
می خواستم بگم از این به بعد بخش شعرم به وبلاگ اضلفه شده و در ضمن بابت این چند ماهه که نبودم عذر خواهی کنم برگردیم به تاریخ
وقتی اعراب به ایران حمله کردند خسارت های زیادی به مردم ما زدند برای مثال فرش بهارستان را که هر نخش از طلا نقره و گلهای قالی از یاقوت و الماس بود را هزاران تکه کردند به سرداران سپاه اعراب رسید یا در گذر گاهی که نمی توانستند عبور کنند کتابهایی را که سالیان سال جمع اوری شده بود را از بین بردند سازهای که ایرانیان داشتند را از بین بردند از این میان چند ساز سالم ماندند مثل سه تار تنبک و تار و سنتور
اعراب از مغول بدتر نبودند اما از انان بهترهم نبودند حداقل چنگیز خان قدر فرش بهارستان را می دانست و ان را با اسب عوض نمی کرد
!!!؟؟؟
می خواستم بگم از این به بعد بخش شعرم به وبلاگ اضلفه شده و در ضمن بابت این چند ماهه که نبودم عذر خواهی کنم برگردیم به تاریخ
وقتی اعراب به ایران حمله کردند خسارت های زیادی به مردم ما زدند برای مثال فرش بهارستان را که هر نخش از طلا نقره و گلهای قالی از یاقوت و الماس بود را هزاران تکه کردند به سرداران سپاه اعراب رسید یا در گذر گاهی که نمی توانستند عبور کنند کتابهایی را که سالیان سال جمع اوری شده بود را از بین بردند سازهای که ایرانیان داشتند را از بین بردند از این میان چند ساز سالم ماندند مثل سه تار تنبک و تار و سنتور
اعراب از مغول بدتر نبودند اما از انان بهترهم نبودند حداقل چنگیز خان قدر فرش بهارستان را می دانست و ان را با اسب عوض نمی کرد
!!!؟؟؟